Hacked By Shahin021
شرمنده ادمین جون باید امنیت وبلاگتو ببری بالا عشقم امنیتت کیری بود که هک شدی.
بای بای
شرمنده ادمین جون باید امنیت وبلاگتو ببری بالا عشقم امنیتت کیری بود که هک شدی.
بای بای
روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو ۳ پند می دهم که کامروا شوی.
اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری!
دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی !
سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی !!!
پسر لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟
لقمان جواب داد :
اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که میخوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد .
اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است .
و اگر با مردم دوستی کنی و در قلب آنها جای می گیری و آنوقت بهترین خانه های جهان مال توست…
سلام دوستان عزیزم
ببخشید از این غیبت طولانی که توی این وبم داشتم آخه یه مشکلی برای مدیریت وبلاگ پیش اومده نمیتونستم بیام توی قسمت مدیریت ولی الان با فایر فاکس اومدم و تونستم نظرات شما عزیزان رو بخونم
در ضمن توی این مدت خیلی چیزا برام پیش اومد که توی اون یکی وبم پست گذاشته بودم و گفتم همه چیو اونجا اگه دوست داشتید میتونید برید ببینید!
www.brokenheart89.mihanblog.com
منتظر حضور پر رنگ تر شما هستم و با نظرای خوشگلتون بازم میتونین خوشحالم کنین
امروز شنیدم که تو رفته ای
و دلم باز شکست
و تنم باز گریست
و نگاهم پی یاری گم شد
!!!من چه تلخم امروز!!!
زندگی شاید همین باشد
یک فریب ساده و کوچک
آنهم از دست عزیزی که تو دنیا را
جز برای او جز با او
نمیخواهی
من گمانم که زندگی باید همین باشد
دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.
در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز روی کاغذ کوچکی یک جمله برای پسر می نوشت و کاغذ را به شکل ستاره ای زیبا تا می کرد و داخل یک بطری بزرگ می انداخت. دختر با دیدن پیکر برازنده پسر با خود می گفت پسری مثل او دختری با موهای بلند و چشمان درشت را دوست خواهد داشت.
برای خواندن ادامه این داستان زیبا به ادامه مطلب بروید
فوق العادست از دستش ندید
بعد از خوندنش نظر هم فراموش نشه!!!
تعداد صفحات : 19